گفتند فسانه ای و در خواب شدند

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند!

مضمون کلّی این رباعی منسوب به خیّام آشکار است  ؛ حتّی عالمان و فیلسوفان بزرگ نیز از شب تاریک این جهان راه نجاتی نیافتند و سرانجام آنان نیز در خواب شدند و مرگ را به‌ناگزیر پذیرفتند و تنها افسانه‌ای از آنان برجای ماند!
امّا رباعی را می‌توان مقداری دقیقتر معنی کرد و  گفت: حتّی آنان که بر همۀ آداب و علوم احاطه یافتند یا محیط [= اقیانوس ] فضل و ادب شدند، راز و حقیقت این جهان را، چنانکه باید،  درک نکردند و سخنانی که در بارۀ این شب تاریک گفتند، تنها مشتی افسانه بود؛ افسانه‌هایی که به کار خواباندن کودکان می‌آمد و شگفت‌انگیز اینکه  این افسانه‌ها خودِ آن  فاضلان و ادیبان را به خواب فروبرد؛ چراکه گویا آنان افسانۀ خود را باور کرده بودند! این تفسیر، رباعی را علاوه بر مفهوم فلسفی، با تعریض به کودکانه‌بودن رفتار فیلسوفان، با نوعی طنز تلخ و گزنده نیز همراه می‌کند.

#محمّدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی 
#فصل_فاصله

اندر جلالت علائم سجاوندي!

درويشي صاحب كرامت را حكايت كنند كه روزي مكتوبي بگشود از آن ِ يكي از اصحاب سر و منسوبان به علم جفر و سيميا و چون در آن نظر نمود ، طلسمي شگفت چون اين علامت در آن مشاهده كرد : [؟]درويش ساعتي از خود بشد و چون از آن حالت باز آمد ، فرمود تا جريده اي فراهم آوردند و در پاسخ , اين طلسم غريب[!] بر آن نقش كرد و في الحال باز فرستاد.
آورده اند كه روزي چند بگذشت تا قاصد بازگشت و پاسخ بازآورد. درويش چون مهر از نامه برگرفت , او را اين نقش ِ بس غريب مشاهده افتاد كه بر آن نگاشته بودند :[:] و مرد نيك از جاي بشد و به دست و پاي بمرد. پس از شبانروزي كه به عالم صحو باز آمد ، بفرمود تا اين طلسم عجيب كه از آن پيش هرگز كس نديده بود : [؟!] در جواب بر مكتوبي بنگارند و باز فرستند.
يك ماه برآمد تا قاصد از گرد راه رسيد و جواب باز پس آورد.گويند چون درويش طومار نامه گشود و در آن نظر كرد ، به 
ناگاه نعره اي از عمق جان بركشيد و در زمان خرقه تهي كرد.چون مريدان در آن صحيفه در نگريستند , در آن جز [...] هيچ نيافتند!
و من اين حكايت بدان آوردم تا بداني كه اين علائم موسوم به "سجاوندي" كه در اين روزگار مشت مشت و به هرزه در هر كتاب و جريده , حتي بيش از شمار كلمات ، به كار مي روند , هميشه اين گونه خوار و بي مقدار نبوده اند و هزار نكته باريك تر ز مو در آنها نهفته است كه ارباب كرامت و مشايخ عظام, انارالله برهانهم , حتي ، از عهده فهم صد يك آن برنمي آمده اند. پس زنهار تا در اين طلسمات عجايب به لهو و لعب و خواري درننگري! و من از اعاظم اين روزگار كسها شناسم از اثر اين طلسمات به آلاف و اولوف رسيده اند و آنان را " ويراستار " و در حقيقت "ميراث خوار" گويند!
بسا كس كه از نقطه و ويرگول
به سرهاي مردم بماليده گول!