با دل خون‌شده چون نافه خوشش باید بود
هر که مشهور جهان گشت به مشکین‌نفسی

این بیت حافظ، چنان‌که در شرح خطیب ‌رهبر آمده، معنی روشنی دارد:

«آن‌که به صاحب‌نفسی و دم خوش شهرۀ آفاق گشت باید مانند نافه با دل خونین بسازد و خوش‌نفس و شیرین‌سخن باشد.»

امّا آنچه در این بیت بیش‌تر غرابت دارد، تعبیر «خوشش باید بود» به جای «خوش باید باشد» است. آیا این تعبیر در زبان فارسی سابقۀ استعمال دارد یا حافظ آن را از پیش خود ساخته است؟
با کمی دقّت متوجّه می‌شویم که در سخن خود حافظ حداقل یک‌بار دیگر این تعبیر به کار رفته است:

خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شب‌نشینان را دوا کرد

یعنی الهی که آن نسیم صبحگاهی که با وزیدنش درد شب‌نشینان را دوا کرد خشنود و خرّم باشد!

در این‌جا هم حافظ می‌توانست "خوش باد" بگوید، امّا نگفت و به جای آن همان تعبیر "خوشش باد" یا دقیق تر بگوییم "او را خوش باد" را به کار برد،.پس قطعاً حافظ هیچ کدام از این دو عبارت را از سر ناآگاهی به موازین لغت یا استیصال و در تنگنای وزن و قافیه بودن به کار نبرده و این کاربرد نیز همچون دیگر تعبیرات او دقیق و طبق موازین لغت و فصاحت است. اساساً حافظ از آن دسته شاعرانی نیست که با وزن و قافیه و قالب مشکلی داشته باشد.

در شعر مولوی نیز این شاهد می تواند نمونه‌ای از همین ساخت "او را خوش بودن" باشد:

زبون آن کشش باشد کسی کان ره خوشش باشد
روانش پرچشش باشد زهی جان و روان ای دل

به نظر می‌رسد این تعبیر قدیمی که در متون رسمی تقریباً فراموش شده هنوز در زبان محاوره وجود دارد. مردم خیلی وقت‌ها به هم که می‌رسند، در احوال‌پرسی می‌گویند: "خوشت هست؟" و گاهی به طعنه می‌گویند: "خوشم باشد!" یا می‌گویند: "بگذارید خوشش باشد" و "خوششان باشد" و....